نظریه پردازی داده بنیاد پایان نامه ارشد و دکتری

نظریه پردازی داده بنیاد grounded theory پایان نامه ارشد و دکتری

در چند دهه گذشته، به مرور تأکید بر روش شناسی کیفی (که در اینجا کاربرد نظریه داده بنیاد در پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکتری است)، جایگزین تفوق و برتری روش شناسی کمی شده است، به گونه ای که هر روزه بر دامنه دانش در این عرصه افزوده می شود. در مقالات و کتب فارسی در چند سال اخیر، با وجود توجهات انجام شده، غالبا مباحث در سطح کلیات و ابعاد مختلف این روش شناسی در پردۂ ابهام باقی مانده است. اگر به پیروی از دنزین و لینکلن (۲۰۰۰,۲۰۱۶, Denzin& Lincoln) مباحث مطرح شده در روش شناسی کیفی را به چهار عرصه پارادایم ها و رهیافت ها، استراتژی ها، روش های جمع آوری و تحلیل دادهها و در نهایت، روش های ارائه پژوهش تقسیم کنیم، یکی از جذاب ترین این عرصه ها، استراتژی های پژوهشی است. امروزه در روش شناسی کیفی استراتژی های گوناگونی نظیر مطالعه موردی، قوم نگاری، پدیدار شناسی و… وجود دارد. یکی از مهم ترین این استراتژی ها، نظریه پردازی داده بنیاد است. همان گونه که چارمز متذکر می شود، نظریه پردازی داده بنیاد در دهه ۱۹۷۰، مقابل نگاه مستطی که قائل بود مطالعات کمی، تنها شکل پژوهش علمی اجتماعی نظام مند است، ایستاد و در خط مقدم «انقلاب کیفی» و نقطه ای بحرانی در تاریخ علوم اجتماعی انجام وظیفه کرد و شاید اگر قابلیت های این روش نبود، امروزه نمی توانستیم شاهد بالندگی و شکوفایی پژوهش کیفی باشیم (۲۰۱۸,p.509 Charmaz)، امروزه نیز این روش شناسی یکی از پرطرفدارترین استراتژی های پژوهش کیفی است و هر روز نیز بر دامنه استفاده از آن افزوده می شود. در این مقاله سعی می شود گوشه ای از مباحث اصلی این استراتژی پژوهشی برای آشنایی خوانندگان ارائه گردد؛ شاید که بتواند نویدبخش پژوهش های کارآمدتری در عرصه مدیریت و سایر علوم اجتماعی – به خصوص نظریه پردازی های مدیریتی قرار گیرد.

سیر تطور نظریه پردازی داده بنیاد

یکی از نظریه های بنیادی که در پایان نامه ها و رساله های دکتری و کارشناسی ارشد بکار میرود، نظریه داده بنیاد است؛ نظریه پردازی داده بنیاد، روشی پژوهشی برای علوم اجتماعی است که توسط دو جامعه شناس آمریکایی، بارنی گلیسر (متولد ۱۹۳۰ م.) و استراوس (۱۹۱۹- ۱۹۹۹ م.) تدوین شده است. این دو جامعه شناس در یک همکاری پژوهشی موفق در اوایل دهه ۱۹۹۰ به مطالعه جامعه شناختی «تصور از مرگ» در بین بیماران لاعلاج مرکز درمانی دانشگاه ایالت کالیفرنیا در سانفرانسیسکو پرداختند. آنها در حین و به منظور مطالعه این بیماران، یک روش شناسی جدید ایجاد کرده و آن را نظام مند و مستند کردند که در کتاب «آگاهی از مرگ» (۱۹۶۵, Glaser & Strauss) منتشر شد. آنها در این کتاب با درهم آمیختن مکاتب بنیادی جامعه شناسی، «روش تطبیق مستمر» را معرفی کردند. این کتاب موفقیت زیادی کسب کرد و این باعث شد که بسیاری از افراد با گلیسر و استراوس تماس گرفتند تا بیشتر در مورد روش های پژوهش این کتاب بیاموزند. در پاسخ، گلیسر و استراوس در کتابی پیشرو، با عنوان «کشف نظریه داده بنیاد» (۱۹۶۷, Glaser & Strauss)، مفاهیم پایه و کلیات روشها و روال های خود را تشریح کردند. در این کتاب، «روش تطبیق مستمر»، به عنوان «نظریه پردازی داده بنیاد» نامیده شد. این کتاب، ایده های اصلی نظریه پردازی داده بنیاد را که امروز استفاده می شوند، پایه ریزی کرد و راهنمای روش کار انبوهی از پایان نامه ها و گزارش های پژوهشی شد (Creswell, 2005, p.396; Fernandez, 2014, p.84).

بهتر است از زبان بنیان گذاران این روش، رسالت این روش شناسی را در آن شرایط مرور کنیم:

اغلب نگاشته ها در مورد روش جامعه شناختی به این پرداخته اند که با چه دقتی می توان به واقعیت ها دست یافت و در این راه، چگونه نظریه می تواند با دقت علمی بیشتری مورد آزمون قرار گیرد. در این کتاب ما توجه خود را مصروف مسئولیتی با اهمیتی یکسان کرده ایم: چگونه می توان از داده هایی که به شکلی نظام مند در تحقیق اجتماعی به دست آمده و تحلیل شده اند، نظریه ای کشف کرد. ما باور داریم که کشف نظریه از داده ها- که ما به آن «نظریه پردازی داده بنیاد» می گوییم وظیفه بزرگی است که امروز جامعه شناسی با آن مواجه شده است (۱٫ Glaser & Strauss, 1967, p). امروزه با تاکیدی که بر نظریه داده بنیاد هست، پایان نامه هایی که در مقاطع مختلف بر اساس نظریه داده بنیاد یا نظریه زمینه ای نوشته شده باشند از اهمیت ویژه ای برخوردار هستند.

نظریه پردازی داده بنیاد در پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکتری

گلیسر و استراوس، هر دو جامعه شناس، اما متعلق به عقبه های فکری متفاوتی هستند. در یک طرف این همکاری مشترک، بارنی گلیسر (متولد ۱۹۳۰ م.) قرار دارد که در دوره دکتری در دانشگاه کلمبیا علاوه بر شاگردی رابرت مرتون، جامعه شناسی کمی را نزد پال لازارسفلد فراگرفت. دانشگاه کلمبیا در این دوران، سرشار از پژوهشگران سرشناسی بود که به تدوین استقرائی نظریه با استفاده از داده های کمی و کیفی علاقه مند بودند (Creswell, 2005, p. 397; Fernandez, 2004).

در طرف دیگر این همکاری مشترک، آنسلم استراوس (۱۹۱۶-۱۹۹۶ م.) قرار دارد که پدربزرگ و مادربزرگش از آلمان به ایالات متحده مهاجرت کرده اند. استراوس در دوره دکتری خود در دانشگاه شیکاگو نزد هربرت بلومر، مکتب کنش متقابل نمادین را فراگرفت. تحصیل در دانشگاه شیکاگو و شاگردی هربرت بلومر باعث شد او با سابقه و سنتی قدرتمند در «پژوهش میدانی کیفی» زندگی علمی خود را دنبال کند و در طول آن بر اهمیت پژوهش میدانی و به عبارت دیگر، رفتن نزد افراد و گوش کردن به ایده های مشارکت کنندگان از نزدیک تأکید کند. وی پس از سالها اشتغال در دانشگاههای مختلف به عنوان پروفسور (۱۹۴۴-۱۹۹۰ م.)، سرانجام در سال ۱۹۶۰ م. به مدرسه پرستاری دانشگاه کالیفرنیا رفت و در آنجا بخش علوم اجتماعی و رفتاری را تأسیس کرد و تا سال ۱۹۸۷ در رأس آن قرار داشت. او در واقع، به عنوان یک جامعه شناسی پزشکی ۱۳ شناخته شده (۸۴٫ Creswell, 2005, p. 397; Fernandez, 2004, p) است. مسلما ایده های موجود در «کشف نظریه داده بنیاد»، منعکس کننده سابقه ذهنی هر دو مؤلف است (۲۰۰۵,p.397. Creswell).

لارس سلدن (۲۰۰۵,p.115. Selden) در نمودار جالبی به تبارشناسی نظریه پردازی داده بنیاد در پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکتری پرداخته است. وی همچنین با آوردن نمونه هایی از کتاب کشف نظریه داده بنیاد ثابت می کند که گلیسر و استراوس صرف تحت تأثیر مکاتب نسبتا متعارض حاکم بر این دو دانشگاه نبوده اند بلکه سعی کرده اند با نقد آنها و به کارگیری قوت و رفع نقص هریک، روش شناسی قدرتمندتری را ارائه کنند (۱۱۶٫ CF. Selden, 2005, p).