طراحی مدل مفهومی تحقیق پروپوزال
مدل مفهومی تحقیق (Conceptual model of research) شاه مهره زنجیره تحقیق است. بیان مسئله نوشته میشود، پیشینه و سوابق ذکر میگردد. اهداف، سوالات و فرضیات را محقق مینویسد و متغیرها و خاصیت و جایگاه شان را ذکر میکند، اما این مدل مفهومی است که حرف آخر را میزند. در تحقیق میتوان از انواع مدل های مفهومی طراحی کرد. معمولا اولین جایی که مدل مفهومی رخ مینماید پروپوزال روش تحقیق و سپس پروپوزال پایانی پایان نامه است. اگر به مقالات ISI لاتین توجه کرده باشید اغلب دارای یک مدل مفهومی شماتیک هستند که روی فلش هایی اعدادی نوشته شده و شاخص هایی را ذکر کرده که قبلا به کرات در بخش های مختلف از بیان مسئله گرفته تا پیشینه و سوالات، اهداف و فرضیات پروپوزال مطرح شده اند.
پژوهیدن عمیق و صحیح یک موضوع/پدیده/مفهوم/رویداد بدون داشتن چارچوب علمی مشخص و مستند – که به ما بگوید برای پاسخ به پرسش پژوهش چه چیزهایی باید بپرسیم – تقریبا غیرممکن است. در واقع مدل مفهومی شکل عملیاتی و نقشه شماتیک راه رسیدن به اجرای پایان نامه است. رد پای تمام متغیرهای مذکور در اهداف، سوالات و فرضیات را میتوان در مدل مفهومی یافت. بطوریکه اعداد روی فلش های مدل مفهومی در واقع همان شماره فرضیه ها هستند. مثلا اگر ما در فرضیه شماره ۳ اینچنین بیان کرده ایم:
هوش تجاری مدیران به ارتقای استراتژی های بازاریابی شبکه ای می انجامد.
قطعا در مدل مفهومی نیز شاهد دو متغیر بنام هوش تجاری مدیران و ارتقای استراتژی های بازاریابی شبکه ای هستیم که یک فلش از کادر مربوط به هوش تجاری به کادر استراتژی های بازاریابی حرکت کرده و جهت فلش به سوی استراتژی های بازاریابی شبکه ای است و بالای آن عدد ۳ نوشته شده که میگوید: این رابطه مربوط به فرضیه شماره ۳ است. البته در تحقیقات اکتشافی هم میتوان از انواع مدل مفهومی بهره جست. بطوریکه همان متغیرهایی که در شماره سوال وجود داشته اند، به تناسب اولویت ذکرشان، در کادر مدل مفهومی هم ذکر میشوند و شماره سوال پژوهش روی فلش آن درج میشود که به این شکل میتوان روابط بین متغیرها را تفسیر و تشریح کرد. گاهی هم از یک متغیر میتوان به یک یا چند متغیر دیگر در کادر های مختلف فلش زد که باز شامل همین تفسیر است. به این دلیل فرق نمیکند پژوهش در دست انجام شما کمیست، کیفیست یا ترکیبی، هر پژوهش باید چارچوب مفهومی دقیقی داشته باشد تا بتوان اعتبار نقشه راه پژوهش و قدمهای برداشته شده برای گردآوری داده و دانش تولید شده از پژوهش و مناسب بودن آنها برای پرسش و هدف پژوهش پروپوزال را به صورت علمی قضاوت کرد.
پژوهشگر میتواند با طراحی مدل مفهومی پژوهشش به این پرسش پاسخ دهد که برای پاسخ به پرسش های پروپوزال و گردآوری داده مورد نیاز پژوهشم:
چه متغیرها و سازههایی را میخواهم مطالعه کنم؟
چرا و چگونه این متغیرها یا سازهها به من کمک میکنند تا پرسش پژوهشم را مطرح کنم؟
و حول محور هر سازه یا متغیر چه پرسشها/گویههایی میخواهم طراحی کنم و از جامعه پژوهشم بپرسم که از سر جمع تحلیل پاسخهای آنها بتوانم به پرسش اصلی پژوهشم پاسخ دهم؟
مدل مفهومی پژوهش باید به گونهای طراحی شود که پژوهشگر بتواند به سه پرسش زیر پاسخ دهد:
چی بپرسم؟ (پرسشهای عملیاتی پژوهش)
از کی بپرسم؟ (جامعه پژوهش)
چطوری بپرسم؟ (روش گردآوری و تحلیل داده)
پاسخ به این سه پرسش آجرهای چارچوب نظری یا مدل مفهومی پژوهش را تشکیل میدهند. منظور از «چی بپرسم؟» این است که برای پاسخ به پرسش اصلی و پرسشهای فرعی یا فرضیههای پژوهشم چه پرسشهایی از جامعه پژوهشم باید بپرسم؟ روی چه متغیرها، مولفهها، عوامل، ابعاد یا سازههایی باید تمرکز کنم؟ این پرسشها را از چه کسی یا چه منابعی باید بپرسم؟ و چگونه باید پرسشهای عملیاتی را بپرسم تا بتوانم به پرسش(ها)/فرضیه(های) پژوهشم پاسخ دهم و مسئله پژوهشم را حل کنم؟ در ادامه این سه عنصر تشریح میشوند:
چی بپرسم؟
با پاسخ به پرسش «چی بپرسم؟» پژوهشگر میتواند ابزار موردنیاز برای گردآوری داده و پاسخ به پرسش پژوهشش را به صورت دقیق طراحی و چارچوببندی کند و به این ترتیب حد و مرز پژوهش خود را به صورت دقیقتر مشخص نماید. یعنی مشخص کند که قرار است پژوهشش درباره یک موضوع چه چیزهایی بپرسد؟ و به این ترتیب تکلیف خواننده و کمیته داوری را مشخص کند که قرار است پژوهشش درباره یک موضوع چه جیزهایی نپرسد؟ این یعنی چارچوببندی دقیق پژوهش و مشخص کردن نقشه راه پژوهش از مرحله ورود به بافت و تعامل با جامعه پژوهش تا تولید دانش و پاسخ دادن به پرسش پژوهش. در این صورت است که کار داوری و اعتبارسنجی پژوهش با متر مشخصی قابل اندازهگیری میشود:
اینکه آیا پژوهشگر نقشه راه مناسبی برای پژوهشش انتخاب کرده است؟
آیا این نقشه راه او را به پاسخ میرساند؟
یا نقشه راه غلط است و او را به ناکجاآباد میرساند؟
از کی بپرسم؟
پس از تعیین اینکه قرار است چه چیزهایی درباره موضوع موردنظر پرسیده شوند، پژوهشگر میتواند تعیین کند که چه افراد و یا منابعی مناسبترین و بهترین گزینهها برای پاسخ به پرسشهای پژوهش او هستند و میتوانند داده موردنیاز او را در اختیارش قرار دهند. در این مرحله هم مطالعه متون و پژوهشهای پیشین میتوانند به انتخاب جامعه مناسب برای پژوهش کمک کنند. مطالعه پژوهشهای مولد و غیرمولد هر دو درسهایی برای پژوهشگر دارند که به او میگویند چه منبعی – چه افراد، گروهها و … – میتواند بهترین منبع داده برای پژوهش او باشند و داده موردنیازش را عرضه کنند.
چطوری بپرسم؟
پس از تعیین جامعه پژوهش است که پژوهشگر میتواند مناسبترین روش برای تعامل با آنها و استخراج تجربه، دانش، و یا دیدگاه آنها را تعیین کند. چون تعامل با گروهی کودک در مقایسه با یک گروه بزرگسال مناسبات متفاوتی را میطلبد. تعامل با گروهی دانشجو در مقایسه با تعامل با گروهی از اساتید مناسبات متفاوتی را میطلبد. برای هر گروه پرسش پژوهش باید از زاویه متفاوت و با شیوهای متفاوت مطرح شود تا پاسخ موردنیاز را به دست دهد. برای طراحی درست پژوهش لازم است تا مدل مفهومی پژوهش به سه پرسش بالا به ترتیب پاسخ دهد. چرا؟ چون تا ندانیم چه چیزی میخواهیم بپرسیم نمیتوانیم بهترین و مناسبترین منابع (جامعه پژوهش) را برای پرسش خود انتخاب کنیم. و تا ندانیم از چه کسی یا چه منبعی میخواهیم داده موردنیاز پژوهشمان را به دست آوریم نمیتوانیم مناسبترین و بهترین روش را برای تعامل با منبع/منابع داده انتخاب کنیم. به عنوان مثال شیوه طرح پرسش درباره موضوع اعتماد در بانکداری اینترنتی از سه گروه زیر ملزومات کاملا متفاوتی را طلب میکند:
اساتید بانکداری
مسئولان بانک
کاربران بانک
دانشجویان علوم بانکداری
در میان سه پرسش بالا بسیار مهم است که پاسخ به پرسش اول «چی بپرسم؟» به صورت تصویری قبل از بخش روش ارائه شود تا خواننده بتواند دریابد که:
ابزار پژوهش – مثلا محتوای پرسشنامه، یا پرسشهای مصاحبه یا پرسشهای مشاهده و … – روی چه مبنای نظری سوار شدهاند و حول محور چه متغیرها، مولفهها و یا سازههایی طراحی شدهاند.
و این مبنا چقدر معتبر، جامع و دقیق است؟